نیایش بعضی از ما آدم ها با خدا
و درخواست از او برای حضور در زندگیمان
مانند شیطنت بچه هایی است که
در می زنند و فرار می کنند!!!
یاد همه ی اون قول و قرارایی که همین
چند وقت پیش باهاش بستیم!!!
**********************************************
داشتن مغز دلیل قطعی بر انسان بودن نیست؛
پسته و بادام هم مغز دارند...
برای انسان بودن باید شعور داشت،شـــــعور!!!
انسانم آرزوست!!!
همین!
نوشته شده در برچسب:,
ساعت
توسط m.m| |
بارون ...
از چشم یا آسمان
فرقی نمیکند
باران که بر زمین افتاد
دیگر باران نیست
نوشته شده در برچسب:,
ساعت
توسط m.m| |
مفهوم زندگی...
اشکی برای شوق...
شوقی برای درس...
درسی برای میز...
میزی برای کار...
کاری برای نان ...
نانی برای تخت...
تختی برای خواب...
خوابی برای مرگ...
مرگی برای سنگ...
سنگی برای یاد...
یادی برای اشک...
این است مفهوم زندگی...
نوشته شده در برچسب:,
ساعت
توسط m.m| |
درنگاهت چیزیست که نمیدانم چیست! مثل ارامش بعداز یک غم،مثل پیداشدن یک
لبخند،مثل بوی نم بعداز باران، درنگاهت چیزیست که نمیدانم چیست! من به ان محتاجم!
دیگر سوسوی هیچ چراغی امیدوارم نمی کند
دیگر گرمای دستی دلم را به تپیدن وا نمی دارد
میروم تا در تاریکی راه خود را پیدا کنم
که به چراغهای نورانی و دستهای گرم دیگر اعتمادی نیست . . .
/
/
/
من دلم . . .
تنگ كسی است . . .
كه به دل تنگی من می خندد . . . ! ! !
/
/
/
دوست داشتی وجود نداره
همش دروغه...
بیخودی خودتونو گول نزنید...
/
/
/
دیروز دم از احساس می زدند
کسانیکه امروز...
در اغوش دیگری غلت می زنند
******************************************
برایم دوشاخه میخک سپید
و قدری شعر بیاور
دلم به اندازه تمام مرداب های جهان گرفته است
ببین
" خــــواستن تــــو "
چه مردی شده برای خودش..!!!.
************************************************
بر تمام خنده هایم خطی از ماتم بکش
پاک کن شادی ز دل جایش هزاران غم بکش
آنقدر وقتی نمانده تا محرم فاطمه
**************************************
گندم های هفت سین به گندمهای آسیاب گفتند: قصه ی ما گرچه نان نداشت اما پایانی سبز داشت؛ پایان امسالت سبز باد!
بوسه ای که لبانم را به مزمزه می کشاند شاید... کفاره ی گناهان ناکرده ام باشد چرا که می دانم...
تو میروی ومن میمانم وجهنمی که روی لبانم باقی مانده است...
نوشته شده در برچسب:,
ساعت
توسط m.m| |
از: خدا
به : تو
تاريخ : امروز
موضوع : خودت
رفرنس نامه : زندگي
من خدا هستم امروز مي خواهم به تمامي مشكلات تو رسيدگي كنم به كمك تو هم نيازي ندارم پس روز خوبي داشته باشي ..!
من دوستت دارم و بخاطر داشته باش وقتي شرايط بنحوي هستند كه تو نمي توني از پس مشكلاتت بربياي اصلا سعي نكن كه خودت پي راه حل باشي بلكه اونها را بعهده خداوند بگذار ...!
زمانش كه برسد خودم رسيدگي مي كنم ، تمامي مشكلات حل مي شوند اما در زماني كه من تعيين مي كنم نه زماني كه تو مي خواهي .. !
وقتي كه مشكلت رو پيش من مي فرستي ديگه دليلي براي نگراني نيست بجاي
نگراني روي چيزهايي تمركز كن كه الان توي زندگيت داري ، شايد تصميم بگيري كه اين پيام رو براي يك دوست بفرستي ، متشكرم با اين كار شايد از طريق جديدي شرايط زندگي اونها رو لمس كني كه تا الان نمي دونستي ..!
حالا امروز يك روز خوب خواهي داشت
خدا اكنون تلاش و دست و پا زدنت رو ديده و دستور مي ده كه ديگه تموم شه ، بركت خدا داره به سمتت مي آد اگر خدا رو قبول داري اين پيام را براي ده نفر ارسال كن ..!
نوشته شده در برچسب:,
ساعت
توسط m.m| |
آدما تا وقتي کوچيکن دوست دارن براي مادرشون هديه بخرن اما پول ندارن.
وقتي بزرگتر ميشن ، پول دارن اما وقت ندارن.
وقتي هم که پير ميشن ، پول دارن وقت هم دارن اما . . . مادر ندارن!...
به سلامتي همه مادراي دنيا...
----------------------------
پدرم ، تنها کسي است که باعث ميشه بدون شک بفهمم فرشته ها هم ميتوانند مرد باشند !
--------------------
شرمنده مي کند فرزند را ، دعاي خير مادر ، در کنج خانه ي سالمندان ...
خورشيد
هر روز
ديرتر از پدرم بيدار مي شود
اما
زودتر از او به خانه بر مي گردد !
-------------------- به سلامتيه مادرايي که با حوصله راه رفتن رو ياده بچه هاشون دادن
ولي تو پيري بچه هاشون خجالت ميکشن ويلچرشونو هل بدن !!!
سرم را نه ظلم مي تواند خم کند ،
نه مرگ ،
نه ترس ،
سرم فقط براي بوسيدن دست هاي تو خم مي شود مادرم ؛
--------------------
سلامتيه اون پسري که...
..
10سالش بود باباش زد تو گوشش هيچي نگفت...
..
20سالش شد باباش زد تو گوشش هيچي نگفت....
هميشه مادر را به مداد تشبيه ميکردم
که با هر بار تراشيده شدن، کوچک و کوچک تر ميشود…
ولي پدر ...
... ... ... ...
.. ... ... ... ..
يک خودکار شکيل و زيباست که در ظاهر ابهتش را هميشه حفظ ميکند
خم به ابرو نمياورد و خيلي سخت تر از اين حرفهاست
فقط هيچ کس نميبيند و نميداند که چقدر ديگر ميتواند بنويسد …
بياييد قدردان باشيم ...
به سلامتي پدر و مادرها
........................
(( قند )) خون مادر بالاست .
دلش اما هميشه (( شور )) مي زند براي ما ؛
اشکهاي مادر , مرواريد شده است در صدف چشمانش ؛
دکترها اسمش را گذاشتهاند آب مرواريد!
حرفها دارد چشمان مادر ؛ گويي زيرنويس فارسي دارد!
دستانش را نوازش مي کنم ؛ داستاني دارد دستانش .
.......................
مادر
تنها کسيست که ميتوان "دوستت دارم"هايش رااا باور کرد
حتي اگر نگويد...
--------------------
سلامتي اون پدري که شادي شو با زن و بچش تقسيم ميکنه
اما غصه شو با سيگار ودود سيگارش
تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا من را با عنوان رویاى خیس و آدرس mary-12.LoXBlog.com لینک کنید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک من در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت من قرار میگیرد.